جدول جو
جدول جو

معنی امبر بو - جستجوی لغت در جدول جو

امبر بو
نوعی برنج، عنبربو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بِ)
در شفارود امرود را گویند. (از جنگل شناسی، تألیف کریم ساعی ص 238). گلابی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به امبرود و امرود و گلابی شود، مرد جامع خیر. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (ناظم الاطباء). مقتدای مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : که هر یکی از ایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علیحده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه). رجوع به امه شود.
- امت مرحوم (یا مرحومه) ، گروه پیروان رحم شده. مسلمانان. (فرهنگ فارسی معین) :
در میان امت مرحوم باش
سنت احمد مهل محکوم باش.
مولوی.
، گروه. گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گروه. (نصاب) (ترجمان، ترتیب عادل). جماعت. (اقرب الموارد) (لسان العرب) : ایزد... تقدیر چنان کرده است که ملک را انتقال افتد از این امت بدان امت و از این گروه بدان گروه. (تاریخ بیهقی).
ای امت بدبخت بدین زرق فروشان
جز کز خری و جهل چنین فتنه چرایید.
ناصرخسرو.
امت خود را بخواهم من از او
گر نگرداند زعارف هیچ رو.
مولوی.
- امت پناه، کسی که امت را پناه دهد:
داور مهدی سیاست، مهدی امت پناه
رستم حیدرکفایت حیدر احمد لوا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از امبرو
تصویر امبرو
گلابی
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع قدیمی بذر مرغوب برنج که در حال حاضر کمتر کشت می
فرهنگ گویش مازندرانی